یادداشتهای نیمچه رسمی یک محقق ۴

۷۰ میلیون آدم و این همه تفرق آرا؟؟؟
در این که ملت چند قوم، چند زبان وچند فرهنگیی هستیم، شکی نیست. به نظر این حقیر، این موضوع نه تنها بد نیست که عین ثواب است. نه تنها ضعف نیست که خود قدرت است، نه تنها زشت نیست که اصل بی‌نقض زیبایست.  ولی‌ لذت بردن از این همه تنوع، مستلزم گذر از تحلیل تفاوتهاست. ما به ازای آن هزینه هم میدهیم، چه قدر!
وقتی پای صحبت هموطنانی که مایلند از سیاست بگویند می نشینیم، به اندازه اقوام، گویشها، لهجه ها، مذاهب، خرده فرهنگ هابا ضریب ۲، آرا جالب میشنویم. آن چه نقل مجلس است، مقصر یافتن است!
یکی‌ تقصیر را گردن اسلام می‌‌اندازد،  دیگری اعراب، یکی‌ زرتشت،  دیگری کوروش، یکی‌ شاه را مقصر میداند، یکی‌ وزیر، یکی‌ رخ را به جلو میراند، یکی‌ قلعه بازی می‌‌کند…یکی‌ ترکها را می‌‌تاراند، یکی‌ فارسها را پلید می‌‌خواند، یکی‌ کردها را غیور می‌‌داند، یکی‌ بلوچها را قاچاقچی! یکی‌ طرفدار سرمایه داری مشروطه است، دیگری به سلطنت مطلقه سوسیالیسم فکر میکند! یکی‌ دود‌ها را بر آمده از سر توده می‌‌بیند، یکی‌ “پیکار “ را نبش قبر میکند. خلاصه آن که کلاه بازی میکنیم دست جمعی! در “کلاه بازی“، همه دور مینشینند و کلاهی میچرخد، هرکس سعی می کند کلاه را از خود دور کند و به سر دیگری بگذارد. هم زمان، موسیقی پخش میشود. تا زمانی که موسیقی بر قرار است، چرخش کلاه هم برقرار. به محض توقف، آن که کلاه بر سرش مانده، “می سوزد “ و خارج میشود!
حکایت تحلیلهای سیاسی ما هم چنین است؛ کلاه، سری می جوید برای سوزاندنش! عده ای معتقدند ما اسیر و بدبخت اعراب شدیم و پس از حمله آنها به خاک سیاه نشستیم، سعی‌ در پاک سازی زبان، جامعه، خانه و همه چیز از اسلام دارند و هر کس که کمی، ذره ای، قدری مذهبی‌ باشد، به صلیب بی وطنی چهار میخش می‌‌کنند. دیگرهموطنان، زرتشت را عامل فارس های فاسد میدانند که با فردوسی ملعون دست به یکی‌ کردند تا زندگی‌ را از هر که جز “پارس“ است، پاک سازی کنند! گروهی نام “آریا“ را مقدس میدانند، گروهی کفر ابلیس. از آن طرف، گروهی به شدت معتقدند اسلام و هر چه به آن منسوب است، ما را به خاک ذلّت نشانده و آن چه“ ایران“ است، یعنی قبل از ۱۴۰۰ سال پیش و اصلا ایران برابر است با پادشاهی و دیگر هیچ. عده‌ی هم معتقدند که قبل از اسلام، ما در ظلمات تمام بودیم و بعد از آن نیز جزو امت اسلامیم و نه تنها امت اسلامیم که اصلا خود اسلامیم و دیگران شک است در مسلمان بودنشان!
خوب حالا اگر بخواهیم تمام این اندیشه ها را لحاظ کنیم ببینیم چه میشود ( به یاد داشته باشید که موسیقی تحلیل برقرار است ودر هر توقف کلاه بر سر کسی جا می ماند!) ؛ میترایسم و زرتشت عامل، نشان و پرچم دار نژاد پریست هستند پس میندازیم بیرون! فردوسی همدست همینهاست چون در کتابش به تورانیان و اعراب بد گفته، از آن طرف طرفدار بورژوازی کمپرادور(!!)هم است پس خارج؛ چون اسلام از اول همه چیز را خراب کرده، پس اصلا در مورد مسجد، معماری، کاشیکاری، نقش و هنر حرف نزنیم، همه مهمل، بیرون. شعر هم حرفش را نزن، چون کلمه “عربی“ داره پس حافظ ، مولانا، جامی، عطار، سعدی (که از اول با اسمشان اعلان جنگ دادند به زبان فارسی) اینها هم همه، بیرون! بناهای قبل از اسلام و اندیشه‌های آن زمانم که کلا ضاله است و بی‌اساس پس، بیرون! زبان فارسی هم مورد حمله اعراب، ترکان، مغولان، انگلیس ها، فرانسویها، روسها… قرار گرفته و باید سره شود چه در نوشتار چه در گفتار پس از این پس ، فقط یک جور “س“,“ز“,“ت “ خواهیم نوشت. تنوین هم معنی‌ نداره، پس زین پس “حتمن سندلی را بزار ته باق تا تسدیق از آن فوزول بگیریم تا زن کسی به شقل بالق سابت شود وقتی برای قتاب خوردن و باتل کردن وزو نماند!“
پس بدین ترتیب ما یک بار خلاص میشویم از دست زبان، شعرا، نویسندگان، اندیشمندان و بناهای تاریخی قبل و بعد از اسلام! زندگی‌ آسوده میشود نه‌؟؟
ولی به راستی چگونه ملتی به این نقطه غریب می رسد؟
ما ملتی در حال گذار هستیم ؛ از سنت به سمت مدرنیته، از استبداد به سمت آزادیخواهی، از کثرت تصادفی به سمت وحدت مستدل، در این میانه، آن چه بیش از همه طلب میشود « هویت » است و آن چه بیش از همه به مسلخ میرود « دیگری » است. غافل از آن که « هویت من » بدون باور « دیگری » و هویتش معنی‌ نخواهد داشت. این دیگری، لزوما دشمن نیست، فقط دیگریست و اگر ما نیاز به تثبیت هویت خود داریم، آن را نباید و نمیتوانیم درانکار یا حذف دیگری بجوییم.
نفرت از اعراب، ترکها، مغولها ودیگر اقوام مهاجم، دلخوری یا توسل شدید به مذهب و یک اندیشه، بی مقدار خواندن دست آوردها و یا بیهوده و بی‌حد بالیدن، مهمان نوازیی مثال زدنی در عین حال تحقیر دیگری به خاطره زبانش، لهجه و نگرشش، در شرایطی که در چهارراه اندیشه و تضارب ملتها، اقوام و دیدگاه‌ها بوده ایم وهسثیم و بسیار رفتارهای اجتماعی- سیاسی- فرهنگی جز این، نشانگر تضادهای تحلیل شده و نشده، باز مانده از ترسیست که نتوانستیم آن را آنطور که باید حل و فصل کنیم. در عین حال فراموش نکنیم که همین پیچیدگی فرهنگی هم باعث ادامه حیات این ملت و فرهنگش شده است. توافق کنیم که قدیمیترین  تمدن جهان بودن، بر حسب تصادف نیست. و این قدیمیترین تمدن، هرگز تنها یک ملت و یک قوم نبوده، راز موفقییتش، داشتن هوییت چند گانه بود واحترام به دیگری. آن چه انسان معاصر امروز ایرانی‌ به سختی با آن برخورد میکند برای همین نیز فریاد تفرق، نفرت، تضاد بالا میگیرد….
و از آن جا که به مناسبت ساختار حکومتی، هرگز یاد نگرفتیم که محسوب شویم، حرف بزنیم (و بعد زنده بمانیم!!) و قدرت را تنها در دست یک نفر و یا حداکثر یک گروه دیدیم، به تنها چیزی که فکر میکنیم به جایگاه قدرت رسیدن است تا از آن جا، جان و نفس هر کس که جز ما میگوید را ببریم. نوبت خود را میجوییم تا استبداد را به نام خود، حقیقت، قومیت، نژاد،مکتب، حزب، مذهب یا آزادی به کرسی بنشانیم. چه فرق میکند چه تفکری داشته باشیم وقتی “دیگری”، هر دیگری را شایسته نابودی میبینیم؟
غریب و غمگین است تاریخ ما ولی‌ به سهم خود راه یابی را به مرثیه سرایی ترجیح میدهم؛
۱-  دست از “کلاه بازی“بر داریم و دنبال پیدا کردن مجرم، بیرون انداختن چیزی، کسی، قومی، اندیشه ای، زبانی، کتابی‌ نباشیم، چون در این صورت هرگز با آرامش و احترام زندگی‌ نخواهیم کرد. (آن چه باید خارج شود جهل، خود کامگی، خود رایی و خشونت است.)
۲ –قبول خودمان، برای آن چه که هستیم، باور جغرافیایی سیاسی، گذر اقوام، آن چه گرفتیم و آن چه دادیم به جهان. به عبارت بهتر؛ آشتی‌ با تاریخ و گذشتمان.
۳- باور این که “فرهنگ“ یک جریان زنده است که در بستری زنده حرکت میکند پس هرگز نمیشود مثل ۲۵۰۰، ۱۴۰۰ سال یا حتا ۳۵ سال قبل زندگی‌ کرد، این که جهان، اقوام، ملتها، و اصولا طبیعت هستی،‌ نیاز به حرکت و عوض شدن دارد. همراه شدن و دریافت زمان، بدون احساس حسرت، نفرت و چسبیدن به یک عامل و نا سزا به دیگری که تنها نشان عدم شناخت نیازها و تاخیر در بلوغ است؛ آشتی‌ با حال و حقیقت جاری.
۴- قبول کنیم که “زبان“ یک قرارداد بین اهل زبان است و عوض کردن بر حسب میل شخصی، ارتباط را مخدوش و بسیار ناهنجار میکند. اجازه بدهید که یک واحد برای زبان فارسی و نوشتار آن تصمیم بگیرد. تا آن زمان مرحمت بفرماید و از حروف فارسی برای نوشتار استفاده کنیم، نه‌ از آوانگاری یا pinglish“ “! این مهمترین خدمتیست که به  زبانمان خواهیم کرد.
و حالا، کمی تفریح؟ از خود بپرسید اگر به قدرت رسیدید چه چیزی را، چه گونه حذف خواهید کرد؟ (برای دریافت درجه استبداد زدگی!!)
اگر جواب دادید، صادق بودید، وحشت کردید و به فکر فرو رفتید، خوش آمدید برای خود سازی و آینده سازی سرزمینمان! به جمع آنها که راه ساخت ایران را، خود سازی خود میبینند و به تک تک عواملی که ایران را،“ایران“ کرده سر تعظیم وادب فرود می آورند. خیر مقدم!

درباره persianweekly

persianweekly

همچنین بخوانید

شرایط استفاده از خدمات

این شرایط آخرین بار در تاریخ ۱/۱۰/۱۳۹۲ به روز رسانی شده است. مجموعه کفشدوزک (به …