به مناسبت هشتاد و سومین سال اکران «دردسر در بهشت» شاهکار ارنست لوبیچ
ارنست لوبیچ فیلمساز بزرگ آلمانی که به خاطر مخالفت با آلمان نازی و قوای هیتلر از کشورش گریخت و در هالیوود به فیلمسازی پرداخت و به یکی از پیشروان و تقویتکنندگان ژانر کمدی- رمانتیک تبدیل شد، هشتاد و سه سال پیش اثری ماندگار به نام «دردسر در بهشت» را در همین گونه فیلمسازی از خود بر جای گذاشت که هنوز که هنوز است درباره آن صحبت میشود و عدهای آن را سقف هنر فیلمسازی در این ژانر و در میان کارهای کمدی- اجتماعی میدانند و فقط کارهای فرانک کاپرا دیگر فیلمساز آلمانی گریخته از موطنش و همکاری کرده با هالیوودیها را فراتر از وی میدانند. قرار داشتن فیلم «دردسر در بهشت» در میان 100 فیلم برتر تمامی تاریخ از منظر انستیتوی فیلم آمریکا (AFI) دلیل دیگری برای بررسی این اثر ماندگار سینمایی و بیان جزییاتی از آن در فاصله نه چندان زیادی تا سال 2016 به حساب میآید.
زوج کلاس بالا اما سارق
هر موقع از لوبیچ این هنرمند زاده شهر برلین در کشور موسوم به اپراتوری سابق آلمان (و جمهوری فدرال فعلی آلمان) میپرسیدند که فیلم محبوبش در میان دهها اثر هنری متعلق به وی چیست او نام همین فیلم را میآورد. هر چه هست «Trouble in Paradise» داستان یک زوج سارق اما هوشمند و باسواد و کلاس بالا با بازی هربرت مارشال و میریام هاپکینز است که از اینجا به آنجا و به عنوان مثال از ونیز به پاریس و از رم به لندن سفر میکنند تا طعمههای ثروتمندی را شکار و جیبشان را خالی کنند. جدیدترین شکار آنها یک زن بالنسبه جوان مالک یک شرکت بزرگ تولید عطر است که این مرد و زن پس از دوست شدن با وی و جلب اطمیناناش و تبدیل شدن به مشاوران و منشیهای وی اقدامات خود را برای بالا کشیدن بخشی از ثروت وی شروع میکنند اما دلبستگیهای عاطفی و برخی مسایل دیگر که بینشان بروز کرده و مسئله وفادار ماندن یا نماندن به این زن ثروتمند نکاتی است که اجرای نقشه مرد و زن سارق و سرکیسه کردن طعمهشان را برای اولین بار در سلسله سرقتهای آنها با مشکل مواجه میکند و باعث بروز دردسر جدی در بهشت صوری و کاذبی میشود که این دو سارق با کسب ثروت از طریق دزدی برای خود فراهم آوردهاند.
در سرزمین اشارهها
تمامی فیلم «دردسر در بهشت» با استعارهها و نشانههای خاصی همراه است و اشیایی که در اتاق و یا محل استقرار کاراکترها و حین محاورههای آنان در پس زمینه آدمها دیده میشوند معانی خاصی را میسازند و لوبیچ با جای دادن آنها در آن مکان خاص میخواسته است که موضوع ویژهای را به بینندهها انتقال بدهد و آنها را در یک خط فکری خاص و مسیری که خود میخواهد قرار بدهد. کارشناسان معتقدند تم اتفاقات و متن دیالوگها از زمان خود (سال 1932) بسیار جلوتر است و معانی پنهان آن و سمت و سویی که حرفها مبین آن است، هر یک نوعی ابداع و نوجویی در سینما به حساب میآید. حرفهای کاراکتر اصلی فیلم نیز توضیح میدهد که چرا لوبیچ از واژه بهشت در عنوان فیلمش سود جسته و عبارات ترانههای آغازین و پایانی فیلم نیز از وابستگیها و علاقهای میگوید که بین دو کاراکتر اصلی وجود داشته و به ازدواجشان در گذشته منجر شده و این بارزترین و جالب وجه و شکل و متد پیام رسانی از سوی لوبیچ در این فیلم است که بینندهها تا پایان آن با خود کلنجار میروند که کاراکترهای منفی و سارق آن (مارشال و هاپکینز) را دوست بدارند و یا از مالباختهها و پلیسهای ناتوان اروپایی حمایت کنند که معمولاً ردپای سارق را آن طور که باید و شاید نمییابند و راه را برای فرار آنها و ادامه سرقتهایشان باز میگذارند.
شروع ماجراها در فضایی شاعرانه
«دردسر در بهشت» به دو قسمت عمده تقسیم میشود. قسمت اول را میتوان ترسیم نرم و کم تنش و ملایم و شاعرانه اتفاقات در شهر محصور در آب و تاریخی و زیبای ونیز ایتالیا دانست و موقعی که ما تازه با کاراکترها و به ویژه هربرت مارشال و میریام هاپکینز آشنا و همسو میشویم و سر از سلایق و کارهایشان در میآوریم و مطلع میشویم که پیشتر همسر یکدیگر بودهاند اما الان فقط حرفه (!) مشترکشان آنها را به یکدیگر پیوند میدهد. لوبیچ با نشان دادن وجوه بارز و متفاوت ونیز در قسمت اول فیلمش متذکر میشود که در این شهر معمولاً شیک و سطح بالا باید انتظار دزدهای شیک و اطو کشیده را هم داشت و از آن زمان است که اضافه بر صدای هدایتگر قایقها و موسوم به گوندولاها صدای اهالی محل و در نهایت آوای دو کاراکتر اصلی هم میآید. در چنین محیطی و در یک هتل شیک است که ابتدا خبر یک سرقت در یکی از اتاقها میرسد و همه چیز به هم میریزد و مشخص میشود که آدمهایی متفاوت با اکثریت حاضر در شهر حضور دارند که به کارهای دیگری مشغولاند! لوبیچ از آن پس با انواع طرق کارهای آشکار و پنهان دو کاراکتر اصلی و گریز آنها از دست کارآگاهان را که نمیدانند با چه کسی طرف هستند و از هویت دو سارق به درستی مطلع نیستند، به نمایش میگذارد و این به واقع تشکیل دهنده قسمت دوم این فیلم است که قدری دور از رویاهای ونیزی و بیش از قسمت اول رئالیستی است این ماجرا بعداً به قسمتی پیوند میخورد که دو سارق به تشکیلات زن ثروتمندی میپیوندند که نمیدانند باید همان بلاهای همیشگی را سرش بیاورند یا خیر!
مردمان غلط انداز
اوج هنر لوبیچ نه به نمایش گذاشتن این تعارضها بلکه پیام رسانیها با ایماها و اشارهها و بیان این واقعیت است که انسانها و حتی فرو دستترین آنها و افرادی که از سرقت نیز ابایی ندارند، در نهایت از کشش و سلایقی تاثیر میپذیرند که نامش را عشق و زندگی گذاشتهاند و آن را میتوان با هر اسلوب و روش و مدلی دید و تعریف و اجرا کرد و اینکه کاراکترهای اصلی قصه او این بار سارقان غلط انداز شیکی هستند که کارشان وجوه وسیعی میباید، فقط از خوشفکری مفرط و طرز فکر متفاوت کارگردان میآید و از ذهن مرد خلاقی که حتی رقبایش اعتراف داشتند از سرآمدان و مردان تقریباً غیرقابل دستیابی ژانر کمدی- رمانتیک است و حتی «کاپرا»ی ماهر و رویایی و قصهپرداز از تجلیل او غافل نمیماند.
سایر آثار شاخص «او»
کم لطفی به لوبیچ است اگر نگوییم وی در دوران حضورش در هالیوود فیلمهای پر اعتبار و قابل اعتنای دیگری همچون «ترانه شکسته» (1932)، «اگر یک میلیون داشتم» (1932)، «فرشته» (1937)، «بودن یا نبودن» (1942) و «بهشت میتواند صبر کند» (1943) را هم ساخت و البته خالق شاهکارهای دیگری همچون «The Merry Widow» (1934) و «نینوچکا» (1939) هم بود که دو کار آخر او را میتوان رقبای پایاپای «دردسر در بهشت» برای عنوان بهترین فیلم عمر پربار و بالنسبه کوتاه لوبیچ تلقی کرد و تعداد کسانی که این دو فیلم و به ویژه «نینوچکا»ی گرتا گاربویی را بهتر از «دردسر در بهشت» میدانند، اندک نیست. هنوز که هنوز است میتوان به تصاویر موریس شوالیه فرانسوی و رمانتیک و خندان و آوازهخوان در فیلم «The Merry Widow» در کنار جانت مک دونالد یکی از بهترین هنرپیشههای زن زمان (دهه 1930) نگریست و از پردازش یک قصه ساده به استادانهترین شکل ممکن توسط لوبیچ حیرت زده شد و به تحسین او نشست ولی این «دردسر در بهشت» است که انگشتان متخصصان و اعضای انستیتوی فیلم آمریکا بر آن فرود آمده است و در نتیجه میتوان در زمانهای دیگر از عظمت کار لوبیچ در سایر کارهای شاخص او یاد کرد که حتی دوران صامت را هم با فیلمهای پر شمار او (که از 1915 شروع شد) در بر میگیرند و یکی دیگر از آنها «Love Parade» محصول 1929 و البته یک کار ناطق است که در آن هم زوج شوالیه و مک دونالد حکم میرانند. این دنیای ویژه لوبیچ است که به آن وارد شدهاید و به سختی میتوانید از آن خارج شوید! *منبع: LA. Times