شاید هیچ لوگویی در دنیای سرگرمی به اندازه «لئو» - شیر غران کمپانی مترو گلدن مایر - شناخته شده نباشد. کمپانی بزرگی که یادآور دوران طلایی سینمای آمریکا و فیلم های کلاسیک خاطره انگیز آن دوران است.مترو گلدن مایر یا به اختصار «MGM» یکی از قدیمی ترین استودیوهای نیمه بزرگ یا مینی- ماژور در هالیوود است؛ با سیری پر فراز و نشیب که از اوج قله های موفقیت در دهه ۳۰، ۴۰ و ۵۰ میلادی تا اعلام ورشکستگی در پایان ۲۰۱۰ در نوسان بوده و در طول عمر ۹۱ ساله خود فصل های مهمی در تاریخ صنعت سینما را رقم زده است.

شیر «مترو گلدن مایر»، یادآور دوران طلایی سینما

 شاید هیچ لوگویی در دنیای سرگرمی به اندازه «لئو» – شیر غران کمپانی مترو گلدن مایر – شناخته شده نباشد. کمپانی بزرگی که یادآور دوران طلایی سینمای آمریکا و فیلم های کلاسیک خاطره انگیز آن دوران است.مترو گلدن مایر یا به اختصار «MGM» یکی از قدیمی ترین استودیوهای نیمه بزرگ یا مینی- ماژور در هالیوود است؛ با سیری پر فراز و نشیب که از اوج قله های موفقیت در دهه ۳۰، ۴۰ و ۵۰ میلادی تا اعلام ورشکستگی در پایان ۲۰۱۰ در نوسان بوده و در طول عمر ۹۱ ساله خود فصل های مهمی در تاریخ صنعت سینما را رقم زده است.

مترو گلدن مایر یکی از غنی ترین آرشیوهای فیلم در جهان را داراست. مجموعه ای از مهم ترین و پرفروش ترین فیلم های جهان همچون بن هور (۱۹۲۵)، بر باد رفته (۱۹۳۹)، ۲۰۰۱: ادیسه فضایی (۱۹۶۸) که برای همیشه در حافظه دوستداران سینما نقش بسته است تا فیلم هایی که با حضور بزرگترین ستارگان سینما ساخته شده اند.«متروگلدن مایر از بهشت هم ستارگان بیشتری دارد» یکی از شعارهای معروفی است که در وصف دوران طلایی کمپانی به کار برده می شد.

پرده اول – ترکیب خوش یمن

پیدایش کمپانی به اوایل دهه ۲۰ میلادی بازمی‌گردد. زمانی که سرگرمی شماره یک ایالات متحده آمریکا یعنی نمایش های رقص و آواز و حرکات آکروباتیک آرام آرام جای خود را به «تصاویر متحرک» – پدیده نوظهور آن زمان – می داد.مارکوس لئو « Marcus Loew» سرمایه دار و تاجر نیویورکی برای تامین منابع صدها سالن سینمایی که در اختیار داشت کمپانی فیلمسازی «Metro Pictures» را خرید. او امید داشت با این صید تازه و ساخت فیلم های درجه یک و با کیفیت به رقابت با رقبای پر نفوذی چون «ویلیام فاکس» – که بعدها میراث فاکس قرن بیستم را به جا گذاشت – و «آدولف زوکور» بنیانگذار پارامونت بپردازد.

اما در ۱۹۲۴ و تنها چند سال بعد از این معامله، مارکوس که از کیفیت و کمیت فیلم های تولیدی خود ناراضی بود استودیوی «Goldwyn Pictures» در لس آنجلس را نیز به تملک خود درآورد. این خرید ۵ میلیون دلاری شامل نشان تجاری گلدین هم بود. شیری غران در حلقه ای با عبارت لاتین «Ars Gratia Artis» به معنی «هنر برای هنر» که نمادی ماندگار در اذهان مردم شد.مارکوس لئو اکنون نگرانی دیگری داشت و آن نحوه کنترل دارایی های کمپانی در آن سوی آمریکا بود. او که اداره تشکیلات و سینماهای سواحل شرقی آمریکا و مقر اصلی کمپانی در نیویورک را به یار قدیمی خود «نیکلاس اسکنک» Nicholas Schenck سپرده بود به دنبال فردی بود که رهبری کمپانی تازه تاسیس خود در لس آنجلس را بر عهده بگیرد. بعد از چند ماه جستجو و انتظار سرانجام «لوئیس مایر» Louis  B.Mayer تهیه کننده و فیلمساز نام آشنای هالیوود که استودیوی شخصی خود را هم داشت به این مجموعه اضافه شد. مردی که با توجه به سابقه و روابطش در هالیوود مناسب ترین گزینه برای این مسئولیت بود و تا بیست و هفت سال بعد این همکاری را حفظ کرد. بدین ترتیب تحت نظارت و ریاست او کمپانی مترو گلدن مایر در ۱۹۲۴ رسما آغاز به کار کرد.مایر در اولین اقدام «ایروین تالبرگ» Irving Thalberg بیست و چهار ساله را به عنوان سرپرست بخش فیلمسازی به خدمت گرفت. مردی که در آن زمان «مرد عجایب» خوانده می شد؛ چرا که با وجود سن و سال بسیار جوانش مهارت عجیب و ویژه ای در انتخاب بهترین فیلمنامه ها، بهترین بازیگران، بهترین عوامل فنی و به سود رساندن پروژه ها داشت.با هدایت این دو مرد، مترو گلدن مایر در دو سال اول فعالیت خود بیش از ۱۰۰ فیلم تولید کرد و به یکی از پربازده ترین استودیوهای فیلمسازی در آمریکا تبدیل شد

این شراکت و همکاری از همان آغاز درخشان بود و اولین فیلم آنها با عنوان آنکه سیلی خورد (۱۹۲۴) که درامی صامت بر اساس نمایشنامه ای روسی بود و برای اولین بار نشان شیر معروف کمپانی را هم بر پیشانی خود داشت، هم در گیشه و هم در جلب نظر منتقدان موفق عمل کرد.یک سال بعد اما ستاره پر فروغ تری ظهور کرد. بن هور (۱۹۲۵) فیلمی تاریخی برگرفته از کتابی با همین عنوان نوشته لو والاس که به مدت ۲۵ سال در سالن های تئاتر روی صحنه بود. متروگلدن مایر حقوق پخش آن را خرید و با صرف هزینه سرسام آور ۴ میلیون دلار آن را روی پرده های سینما برد. بن هور که از آن به عنوان گرانترین فیلم صامت تاریخ سینما یاد می شود بیش از ۱۰ میلیون دلار فروش کرد اما بیش از موفقیت مالی، نام کمپانی را از لحاظ پرستیژ و اقبال عمومی تثبیت کرد.اوضاع اما برای مارکوس لئو- پدر خوانده این امپراتوری – خوب پیش نرفت و وی در ۱۹۲۷ از دنیا رفت و کنترل دارایی هایش بدست «نیکلاس اسکنک» افتاد.در ۱۹۲۹ اسکنک که دیگر مالکیت متروگلدن مایر را در دست داشت تصمیم به فروش کمپانی به «ویلیام فاکس» صاحب استودیوی فاکس قرن بیستم گرفت؛ اقدامی که به شدت با مخالفت دیگر رئیس ارشد کمپانی – لوئیس مایر – مواجه شد.

مایر قانونا سهمی در کمپانی نداشت اما دوستان سیاست مدار و پر نفوذی در واشنگتن و حزب جمهوری خواه داشت و با استفاده از قانون «ضد انحصار» شکایتی را تنظیم کرد و باعث تاخیر در روند معامله شد. این حربه او همزمان شد با حادثه تصادف سخت ویلیام فاکس با اتومبیل و بعد دوره افسردگی بزرگ و رکود شدید اقتصادی در آمریکا که عملا به ماجرای این معامله پایان داد اما روابط این دو را برای همیشه تیره و تار کرد.معروف است که لوئیس مایر همیشه رئیس خود – اسکنک – را آقای اسکانک به معنی آقای راسو می نامید.در این سال ها متروگلدن مایر در صدر صنعت سینما می درخشید و نام های بزرگ آن زمان را به خود جذب کرده بود؛ بازیگرانی چون «نورما شیرر»، «جوآن کراوفورد »، «گرتا گاربو»، مرد صورت سنگی سینما – «باستر کیتون» – و «لئونیداس فرانک چِینی» که علاوه بر هنرپیشگی یکی از مهم‌ترین پیشگامان هنر گریم در تاریخ سینما هم بود و نوآوری ها و مهارتش در این امر لقب مرد هزار چهره را برایش به ارمغان آورده بود.

دوربین، صدا، حرکت!

 در ۱۹۲۸ «MGM» اولین فیلم صدادار خود را به صحنه آورد. سایه های سفید در دریاهای جنوب (۱۹۲۸) در اصل فیلمی صامت بود، اما بعد از موفقیت کمپانی رقیب -برادران وارنر- و درخشش فیلم ناطق آنها یعنی خواننده جاز (۱۹۲۷)، افکت های صوتی به فیلم افزوده شد و تماشاگران برای اولین بار صدای غرش شیر – نشان تجاری کمپانی – را شنیدند.با ورود به دوره فیلم های ناطق بازیگران بسیار به فراموشی سپرده شدند و چهره های تازه ای پا به میدان گذاشتند. ستاره هایی چون «رابرت مونت گومری»، «نلسون ادی»، «جین هارلو» و  در نهایت سلطان هالیوود «کلارک گیبل»

اما ورود به این عرصه منجر به اتقاق دیگری نیز شد و آن ایجاد ژانری جدید در سینما و تبدیل کمپانی به یک معدن طلا بود؛ ژانر فیلم های موزیکال!

درباره webmaster

webmaster

همچنین بخوانید

در پیچ و خم‌های ناهموار زندگی

این که هر دو هنرمند فوق مثل تویبین از جوامع بریتانیایی می‌آیند کمک کرده تا فیلم یکدست‌تر شود و راویان فیلم غریبه‌هایی نباشند که با زبان فرهنگی متفاوتی سخن می‌گویند. نیک هورنبی مثل خود تویبین در درجه اول یک رمان نویس بوده که بعداً به سناریو نویسی کشیده شده است. حتی فاصله سنی این دو نفر نیز اندک است و هورنبی فقط دو سال از تویبین جوان‌تر است. هورنبی که متولد شهر ردهیل در منطقه ساری انگلیس است، اولین کتابش را که مجموعه‌ای از اطلاعات و نوشته‌ها درباره برخی نویسندگان آمریکایی مثل توبیاس وولف بود و