آیا اهدا جایزه ادبیات نوبل به «سوتلانا آلکسیویچ»، نویسنده اکراینیالاصل اهل «بلاروس» و از مخالفان سیستم حکومتی اتحاد جماهیر شوروی پیشین و دوران پس از آن، آن هم یک روز پس از تولد 63 سالگی «ولادیمیر پوتین»، رییس جمهوری روسیه سیاسی بوده است؟ آیا آکادمی نوبل همچنان اروپا محور باقی مانده؟ و آیا به عمد با این انتخاب نیات ضد روسیه خود را نشان داده است؟
نوبل ادبیات 2015؛ عدالت شاعرانه یا پیام سیاسی؟
نشریه «دیلیتلگراف» در تحلیلی درباره انتخاب «آلکسیوچ» برای نوبل ادبیات با طرح این سئوالها آورده است: «همیشه جایزه نوبل پیامی دوگانه ارائه داده است؛ هم یک جایزه است و هم رویدادی جنجالبرانگیز. جایزه امسال نیز این دو رویکرد را حفظ کرده و هرچند جایزه نوبل ادبیات ارزشهای آثار «آلکسیویچ» را درنظر داشته است اما وی قهرمان گفتن ناشنیدهها نیز هست. او از سوی «آلکساندر لوکوشنکو»، رییس جمهوری هوادار روسیه کشور «بلاروس» تحت پیگرد قرار گرفته و به اتهام مامور سیا بودن دادگاهی شده و از حضور در انظار عمومی منع شده بود. این نویسنده در سال 2000 تبعید شد و فقط در سال 2011 میلادی اجازه ورود به «مینسک» را یافت.»
«دیلیتلگراف» در بخش دیگری از مقاله خود آورده است: «با وجود این بیشک اهدای جایزه به این نویسنده و روزنامهنگار حداقل خشم مقامات «مینسک» و «مسکو» را برخواهد انگیخت زیرا وی از راه کتابها، مستندنگاریها و نمایشنامههای خود ایدئولوژی و میراثداران آن را به چالش کشیده است. وی حتی در دوران حرفه خبرنگاری به دلیل گزارشهایش درباره اخبار غیرقابل انتشار تحت فشار قرار داشت و برای نوشتن نخستین کتاب خود درباره تجربیات شفاهی زنان روس در دوران جنگ جهانی دوم با نام «جنگ چهرهای زنانه ندارد» به ترسیم چهره ضدقهرمانی از زنان روسیه متهم شد. این وجه از جنگ روسیه هیچگاه پیش از آن در کتابی آورده نشده بود.»
در این مقاله همچنین آمده است: «دیگر کتابهای او چون کتابی درباره جنگ اتحاد جماهیر شوروی و افغانستان یا «آخرین شاهدان: داستانهای غیرکودکانه» درباره جنگ از نگاه کودکان نیز بهگونهای به انتقاد از سیاستها روسیه پرداخته است. اما مهمترین اثر او که در سال 2005 به زبان انگلیسی منتشر شد، «صداهای چرنوبیل: یک فاجعه هستهای» است. این ممکن است کتاب تجربهای مالیخولیایی قلمداد شود اما حکایات آن از زبان همسران مردانی که در حادثه چرنوبیل کشته شدند، مخلوطی است از فصاحت در عین بیکلامی، بیکفایتی مسئولان، قهرمانپروری، اندوه و خیانتهای رهبران اتحادجماهیر شوروی پیشین. او با بیان تکگوییهای مصاحبهشوندگان تاریخی را نمایانده است که حتی خوانندگان در دوردستها نیز میتوانند ژرفای این فاجعه را حس کنند.»
«دیلیتلگراف» میافزاید: «با انتخاب «آلکسیویچ» که از سوی آکادمی نوبل آثار او «نوشتاری چندصدایی و تمثالی از رنجها و شجاعتهای زمانه ما» خوانده شده است، میتوان نام وی را در میان دیگر «او کیست؟»ها قرار داد؛ در این طبقهبندی نامهای دیگری چون «نجیب محفوظ»، نویسنده مصری (برنده نوبل 1988)، «ویسلاوا شیمبورسکا»، شاعر و مترجم لهستانی (نوبل ادبیات 1996) و «پاتریک مودیانو»، نویسنده و فیلمنامهنویس فرانسوی (برنده نوبل 2012) نیز وجود دارند که در زمان دریافت نوبل ادبیات چندان شناخته شده نبودند.»
در بخش دیگری از این مقاله آمده است: «یکی از خبررسانهای «آلکسیوچ» درباره فاجعه چرنوبیل میگوید: رادیو هیچ چیزی نمیگفت؛ روزنامههای نیز چیزی ننوشتند؛ اما زنبورها میدانستند. آنها برای مدت دو روز از کندوهای خود بیرون نیامدند» و «آلکسیویچ را میتوان زنبور ما نامید: او میداند. این نویسنده بلاروس میگوید: پس از 20 سال کار روی مستندنگاری و نوشتن 5 کتاب وقایعنامه دریافتهام که هنر در درک خیلی چیزها درباره مردم عاجز مانده است … و من درباره تاریخ احساسات بشری مینویسم درباره تفکرات، درک و خاطرات مردمی که در مرکز رویدادها بودهاند. درباره چیزهایی که آنها باور دارند و یا اطمینان ندارند؛ درباره تصورات، امیدها و ترسهایی که تجربه کردهاند.»
«دیلیتلگراف» در جمعبندی این مقاله نوشته است: «شاید اهدای نوبل ادبیات به «آلکسیویچ» یک روز پس از تولد 63 سالگی «ولادیمیر پوتین» را بتوان عدالت شاعرانه نامید؛ هدیه تولد هر چند دیرهنگام که شاید پیامی سیاسی برای رهبر روسیه نیز داشته باشد؛ اینکه دوران استبداد به پایان میرسد و فراموش میشود اما صداهای مردم عادی همیشه سرسبز خواهد بود.»