اولیور هرمانوس سناریست و کارگردان اهل آفریقای جنوبی سومین فیلم بلند خود را که «رودخانه بی‌پایان» نامگذاری شده، به جشنواره امسال ونیز آورده و این یک کار ملودرام است که در بخش‌های اولیه خود موفق نشان می‌دهد اما به آرامی به سوی نزول می‌رود و در قسمت‌های پایانی‌اش کاری توام با احساسات تصنعی جلوه می‌کند.هرمانوس پیشتر با دو فیلم کاملتر و بهتر با نام‌های «شرلی آدامز» و «زیبایی» کارنامه قبولی گرفته بود و کاراکتر سازی‌های جالب و عمیق‌اش از نقاط ممتاز کار وی بنظر می‌رسید اما این محسنات در کار جدید او نمایی کمتر و کوچک‌تر دارند و همان طور که داستان سرگشتگی یک فرانسوی در سرزمینی بیگانه در این فیلم یکی از موضوعات اصلی را شکل داده، خود او نیز گاهی به اسارت قصه‌اش در می‌آید و افکارش مغشوش می‌شود.

رودخانه‌ای ناآرام و بی‌پایان

اولیور هرمانوس سناریست و کارگردان اهل آفریقای جنوبی سومین فیلم بلند خود را که «رودخانه بی‌پایان» نامگذاری شده، به جشنواره امسال ونیز آورده و این یک کار ملودرام است که در بخش‌های اولیه خود موفق نشان می‌دهد اما به آرامی به سوی نزول می‌رود و در قسمت‌های پایانی‌اش کاری توام با احساسات تصنعی جلوه می‌کند.هرمانوس پیشتر با دو فیلم کاملتر و بهتر با نام‌های «شرلی آدامز» و «زیبایی» کارنامه قبولی گرفته بود و کاراکتر سازی‌های جالب و عمیق‌اش از نقاط ممتاز کار وی بنظر می‌رسید اما این محسنات در کار جدید او نمایی کمتر و کوچک‌تر دارند و همان طور که داستان سرگشتگی یک فرانسوی در سرزمینی بیگانه در این فیلم یکی از موضوعات اصلی را شکل داده، خود او نیز گاهی به اسارت قصه‌اش در می‌آید و افکارش مغشوش می‌شود.

 در سرزمین غضب

در شروع فیلم نوع اسم نویسی همراه با موسیقی متن پرشتاب برام دو توات بیننده‌ها را به این باور می‌رساند که شاید هرمانوس قدم به سرزمین تاد هینز و عرصه‌های تخصصی این کارگردان ملودرام ساز آمریکایی گذاشته باشد و منطقه و مناظری که هرمانوس به آن پا گذاشته نیز مزید بر علت می‌شود و تو گویی او دارد فضا و مکان‌هایی را در طیف دوربینش قرار می‌دهد که فقط در تخصص جان فورد کلاسیک ساز بود. با این حال قصه مورد نظر هرمانوس کاملا آفریقایی و متمرکز بر رویدادهای آفریقای جنوبی و خشم و غضبی است که در صحنه سیاست این کشور سالها مشاهده شده است و حتی بعد از به قدرت رسیدن اکثریت سیاهپوست در این کشور و برچیده شدن آپارتاید هر از چند گاه چهره نشان می‌دهد و هیچگاه یک حذف شده دائمی از صحنه سیاست و اجتماع آفریقای جنوبی نبوده است. در مرکز قصه، کاراکتر تاینی (با بازی کریستال دونا رابرتز) را داریم که کارمند یک پمپ بنزین و تعمیرگاه اتومبیل است که در کنار آن یک رستوران هم قرار دارد. همسر او پرسی (کلیتون اورتسون) به تازگی از یک حبس چهار ساله فراغت یافته است و مادر سرسخت تاینی (دنیس نیومن که در فیلم «شرلی آدامز» هم با هرمانوس همکاری کرده بود) حکم می‌کند فقط در صورتی پرس را از نو در جمع خانوادگی می‌پذیرد که او دست از کارهای گذشته‌اش بردارد و دوستان ناباب خود را کنار بگذارد و پرس هم تحت فشار قول می‌دهد از این پس همسری مناسب برای تاینی و عضوی سالم از این خانواده باشد.

وعده‌ای پوچ

دیری نمی‌پاید که مشخص می‌شود حرف‌های او وعده‌ای پوچ بیش نبوده است و او دوباره با همان دوستان خلافکار سابقش نشست و برخاست پیدا می‌کند و تاینی را به مرز جنون می‌کشاند. در این میان تاینی در تعمیرگاه ـ رستورانی که در آن مشغول کار است با ژیل (نیکولاس داواچله) آشنا می‌شود که یک مرد فرانسوی دور مانده از همسر و دو پسر نوجوانش است. هرمانوس برای این که به ما بگوید این مرد فرانسوی نیز از ناملایمات آفریقای جنوبی لطمه دیده، صحنه‌ای از تهاجم مردانی ناشناس به همسر وی را که پیشتر روی داده و موجب مرگ همسر و مجروح شدن دو پسر وی شده و خود او را به لحاظ روحی ویران کرده به نمایش می‌گذارد.

ائتلاف رنج کشیده‌ها

 با این حساب ژیل مردی است که در پی انتقام واقعه فوق است و تاینی نیز بابت بی‌وفایی و کج روی‌های همسر تادیب نشدنی‌اش رنج می‌برد و این می‌تواند ائتلاف دو آدم زجر کشیده باشد و هدف مشترک آنها جبران ظلم‌ها و انتقام گرفتن از گذشته و درمان دردهای روحی قدیمی و جدید است.هرمانوس و کریس لوتز که مدیر فیلمبرداری اوست صحنه‌های وسیع و چشم نوازی از طبیعت بکر آفریقای جنوبی را ضمیمه داستان فوق کرده‌اند و هر چند دقیقه یک بار با یک کلوز آپ از چهره کاراکترهای قصه، تنهایی و بی‌پناهی آنان را در وسعت دشت‌های منطقه به نمایش می‌گذارند. از این طریق فیلم به لحاظ بصری تکان دهنده است و بازی داواچله و رابرتز هم در رل ژیل و تاینی از نقاط قوت فیلم است و تا آنجا که هدف نشان دادن سرگشتگی انسان‌ها در یک بیغوله اجتماعی و فضای سیاسی ناهمگون همچون آفریقای جنوبی طی سالهای اخیر اس، باید هرمانوس را که سناریست این فیلم نیز هست، موفق دانست و ستود اما همان طور که پیشتر آمد بعد از سوق یافتن ماجراها به سمت روابط فردی و گرایش‌های چند کاراکتر اصلی در سکانس‌های پایانی، تاثیرگذاری فیلم کاهش می‌یابد.

غیر قابل تشخیص

در روش قصه گویی هرمانوس، پرس آدمی یک وجهی و غیرقابل ارزیابی است که حتی رییس پلیس منطقه (دارن کلفکنس) به درستی قادر به برآورد شخصیت او و تمیز دادن کارهای وی نیست.در این روش تراژدی زندگی این آدم‌ها به آرامی به سوی کمرنگ شدن می‌رود و بیننده متقاعد می‌شود که برای این آدم‌ها چیزی بهتر و بیشتر از این در دریای پرتلاطم زندگی‌های اجتماعی آفریقا متصور نیست ولی اطمینانی وجود ندارد که همگان در ژوهانسبورگ جامعه این کشور را همان گونه ببینند که هرمانوس در فیلم ۱۱۰ دقیقه‌ای جدید خود آن را توصیف کرده است. این فقط یک نمره متوسط را نصیب «رودخانه بی‌پایان» به رغم شرکت این فیلم در مهمترین قسمت هفتاد و دومین دوره جشنواره ونیز یعنی بخش مسابقه آن می‌کند. فستیوالی که بعد از کن فرانسه همچنان دومین فستیوال معتبر سینمای جهان به حساب می‌آید و دوره ۲۰۱۵ آن نیز بسیار تاثیرگذار و خبرساز بوده است.

*منبع: Daily Telegraph

درباره webmaster

webmaster

همچنین بخوانید

در پیچ و خم‌های ناهموار زندگی

این که هر دو هنرمند فوق مثل تویبین از جوامع بریتانیایی می‌آیند کمک کرده تا فیلم یکدست‌تر شود و راویان فیلم غریبه‌هایی نباشند که با زبان فرهنگی متفاوتی سخن می‌گویند. نیک هورنبی مثل خود تویبین در درجه اول یک رمان نویس بوده که بعداً به سناریو نویسی کشیده شده است. حتی فاصله سنی این دو نفر نیز اندک است و هورنبی فقط دو سال از تویبین جوان‌تر است. هورنبی که متولد شهر ردهیل در منطقه ساری انگلیس است، اولین کتابش را که مجموعه‌ای از اطلاعات و نوشته‌ها درباره برخی نویسندگان آمریکایی مثل توبیاس وولف بود و