زوال زبان 

بنا به تصور همگانی، زبان وسیله‌ای برای ارتباط است، حال آن‌كه زبان امكانی است پیچیده برای بیان خود و به‌طبع، بیانِ درك خود از دیگری. ادبیات هر كشور همواره نیازمند اختلاط با ادبیات بیگانه است تا افق فكری خود را بگستراند و چشم‌اندازی فراسوی خود را ببیند. كافكا جایی در گفت‌وگو با گوستاو یانوش می‌گوید ما زبان را تنها برای مدتی نامعین  به امانت گرفته‌ایم و كارمان فقط استفاده از آن است. چون زبان، به‌واقع متعلق به گذشتگان و آیندگان است. نقض قوانین زبان، یعنی مختل كردن احساس و ذهن، یعنی مه‌آلود كردن جهان، یعنی انجماد. به‌زعم كافكا زبان حكم ورد را دارد و در مغز اثراتی می‌گذارد كه در یك چشم به هم زدن به رد پای تاریخ بدل می‌شود. زبان، جامه‌ای است بر تن عنصر فناناپذیر درون ما، جامه‌ای كه پس از مرگ ما سال‌های سال به زندگی ادامه می‌دهد، پس ضایع كردن زبان جرمی است بس سنگین. شكاف و گسست‌های زبان اندك نیست و هر نویسنده و مترجمی‌ بایست آگاه از گستردگی و امكانات فراوان زبانی باشد كه هر روزه سر و كارش با آن است. اغلب از خیلی‌ها می‌شنویم كه زبان فارسی دایره واژگانی و گستردگی زبان انگلیسی یا دیگر زبان‌ها را ندارد. متاسفانه زبان فارسی در گذار تاریخی خود از سنت به مدرنیته كه رخ نمی‌دهد یا نیمه‌ ناقص رخ می‌دهد به زوال دچار شده است. زبان كنونی ما در حال فراموشی گذشته غنی خود است و در مسیری (مدرنیته جعلی) پیش می‌رود كه كمك چندانی به احیای آن نمی‌كند. از این روست كه نویسنده‌ای پیشرو نظیر كالوینو، «كلاسیك‌ها را باید خواند» را می‌نویسد و تاكید می‌كند كه جریان‌سازی بدون آگاهی لازم از گذشته خود اساسا امكان‌پذیر نیست. اما گاه برایمان پیش می‌آید كه از هول عقب نیفتادن از جریانات روز دنیا ریشه‌های گذشته‌مان را به فراموشی می‌سپریم و در مسیری می‌افتیم كه فاقد هرگونه ردی برجامانده از تاریخ و گذشته خودمان است و بدین‌گونه است كه هرگز نه خودمان می‌شویم و نه آن دیگری. اغلبِ ما كاهلی خود یا ناآگاهی از ضرورت مطالعه كلاسیك‌هایمان را به حساب فقر زبان خود می‌گذاریم. بدین‌ترتیب می‌بینیم یك زبان ساده و دم‌دستی، زبانی تهی از واژه‌های مهجور روز به روز فراگیرتر می‌شود كه خود به لحاظ دستور زبان و رسم‌الخط پر از خطا و آشفتگی است؛ موجی از ترجمه‌های مغلوط، رواج واژه‌ها و نام‌هایی بیگانه با تلفظ غلط و در نهایت كوچك‌تر شدن هرچه بیشتر دایره واژگانی كه حتی سخن گفتن عادی را هم به من‌من كردن و تپق زدن بدل كرده است. همه اینها جلوه‌ای از زوال زبان است كه باید در احیای آن كوشید، نه آنكه آن را به مرگی زودرس دچار كرد. 

 نورا موسوی‌نیا 

 

 

درباره webmaster

webmaster

همچنین بخوانید

ما یار نداریم و غم یار نداریم 

سیما بینا اسمی آشناست شاید هم صدایی آشناست. صدایی که از بلندای قله های سرد و بلند  شمال خراسان ، از دشت های وسیع و گرم جنوب خراسان ، از سینه مردمان صبور و خونگرم روستاهای زیبای ایرانمان بر میخیزد. صدایی که ترانه هایی محلی را فریاد می کند که ملتی در سرودنش نقش داشته اند ، ترانه هایی که بی پیرایه و ساده اند ، صمیمی و بی تکلفند ، سروده شده اند تا درد را همدمی باشند و غربت را ناله ای.